راهِ ماه

درخت پیر تن من، دوباره سبز می شود...هرچه تبر زدی مرا،زخم نشد جوانه شد!

راهِ ماه

درخت پیر تن من، دوباره سبز می شود...هرچه تبر زدی مرا،زخم نشد جوانه شد!

چرا همیشه سرم شلوغه؟!2

یکی از اعضای خونواده اقای پی پی اطلاعاتی بود. نه یک اطلاعاتی ساده. بلکه ازونا که لندکروز پلاک قرمز سوار میشن. نکته ای که تو کل داستان وجود داشت و من همیشه میدونستم ولی بهش بی اعتنایی میکردم (چون جوری باورم شده بود اقای پی پی منو دوست داره که حتی اگه خونوداشو بکشمم بازم چیزی از علاقش بهم کم نمیشه!!!!من دختر خیلی احمقی نبودم. اون پسر خیلی زرنگی بود) این بود که اقای پی پی میتونست با یه اشاره دودمان منو به باد بده.

پیام داده بود که اگه جوابشو ندم خواهرمو از کار برکنار میکنه. (خواهرم اون موقع استخدام ازمایشی بود و هنوز رسمی نشده بود) چند دقیقه قلبم ایستاد و ارزو کردم کاش مرده باشم. میدونستم نباید از خودم ضعف نشون بدم چون در اون صورت خواسته هاش بیشتر میشد. به هیچکودوم از اعضای خونواده چیزی نگفتم. میدونستم اونجوری همه چی بدتر میشه و مطمئن بودم خونواده ی اقای پی پی هم هنوز چیزی نمیدونن. زنگ زدم به خانوم گربه.(صمیمی ترین دوستم که بعدا دربارش مفصلا حرف میزنم.) دوماد خانوم گربه ارتباطاتش خیلی وسیع بود و بهم گفت با دومادشون حرف میزنه و نگران نباشم. این وسط اقای پی پی هم هرروز تهدید میکرد و من از استرس روزی هزار بار سکته میکردم. اقای پی پی میدونست من چقدر خواهرمو دوست دارم. میتونست خودمو تهدید کنه اما اینکارو نکرد. میخواست دقیقا از همونجایی بهم بزنه که دردش هیچوقت خوب نشه. بلخره با خانوم گربه یه نقشه کشیدیم. توضیحاتش خیلی مفصله اما تو اون یه هفته من بدترین روزای عمرمو تجربه کردم. فکر میکردم همه چی تموم شده... یه ماه بعدش پیام داد که مطمئنه من یه روزی بهش برمیگردم. گفت اون دوران که من همش میگفتم رابطمون غیر واقعیه انتقالی گرفته و اومده دانشگاه ما و میخواسته منو سورپرایز کنه سر فرصت. گفت یه روزی اگه با چندتا بچه هم برگردم پیشش بازم براش همون ادم قبلم.  من فقط براش ارزوی موفقیت کردم . از ته دلم خواستم اونقدر خوشبخت بشه که منو دیگه یادش نیاد.

تا سه ماه پیش هر چند وقت به یه بهونه ای بهم پیام میداد و درباره دانشگاه میپرسید و منم دیر و سرد جواب میدادم. ازون به بعد دیگه نمیتونم به کسی راحت اعتماد کنم.

اما تو کل جریان داستان یه سوالی همیشه برام مطرح بود. اونم اینکه همچین ادمی چرا به من گیر داده بود درحالیکه میتونست هزارتا بهتر از منم پیدا کنه؟! بحث کمبود اعتماد به نفس من نیست که این سوالو میپرسم. بحث واقع بینیه.

نظرات 1 + ارسال نظر
یکشنبه 5 اردیبهشت 1400 ساعت 14:12

این آدم مشخصا مریض روحیه در نتیجه برای کارهایی که میکنه خیلی دنبال دلیل منطقی نباش
رهاش کن❤️

اره واقعا یه سری کمبودا تو خونوادش داره که هرکسی دو روز نشست و برخواست کنه باهاشون متوجه میشه و متاسفانه چون من لانگ دیستنس بودم دیر متوجه شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد