راهِ ماه

درخت پیر تن من، دوباره سبز می شود...هرچه تبر زدی مرا،زخم نشد جوانه شد!

راهِ ماه

درخت پیر تن من، دوباره سبز می شود...هرچه تبر زدی مرا،زخم نشد جوانه شد!

پایان و ازین چیزا

باید خودمو ازین رابطه سمی بکشم بیرون و همه چیو فراموش کنم یا صبور باشم و پیش قضاوتی نکنم؟!

من ترجیح میدم خودمو بکشم بیرون. دیگه حسم خوب نیست. اگه رابطه تو مسیر درستش بود من حتی به این فکر هم نمیوفتادم که همه چیز درسته یا نه! 

تو رابطه ادم راحت طلبی نیستم اما اوضاع فرق میکنه و انگار رابطه ای وجود نداره که بخوام براش بجنگم یا نه. نمیتونم باور کنم که این پس و پیش کردنا این اومدنا و رفتنا تنها دلیلش مشغله درس خوندنش باشه. شاید دلیل منطقی نداشته باشم اما حسم درسته. همیشه درست بوده. 

نمیتونم تشخیص بدم من مودی ام که انقدر زود همه حسم ریخت یا اون کاری کرده و رفتارش جوری بوده که باعث این حس توی من شده.

چیزی که میدونم اینه که دیگه مهم نیست. فکر کنم برای هیچکودوممون.  (هرچند که وانمود کنه اینطور نیست)

دلم میخواد ده سال بخوابم و به هیچی فکر نکنم. تو ذوقم خورده. بدم تو ذوقم خورده. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد