-
پاییز لعنتی
سهشنبه 30 شهریور 1400 00:27
فکر کنم هرچقدرم قدرتمند باشم بازم نمیتونم فصلا رو جابه جا کنم و پاییز بلخره داره میاد. فصلی نیست که دوسش داشته باشم. افتاب نیست و این منو افسرده میکنه. یکشنبه اولین روز کاراموزیمونه. تپلی و فلفلی و قد بلنده اومدن گرگان و من هنور نرفتم هیچکودومشونو ببینم. یه جورایی انگار هنوز امادگیشو ندارم... خب دوستامن.. امادگی چی؟...
-
ابن سینا
پنجشنبه 18 شهریور 1400 01:48
مدت زیادیه نیومدم. اتفاقای مختلفی افتاد. تا جاییکه فکر کنم نوشتنشون باعث میشه در اینده که میخونم ازشون درس بگیرم و یادم نره و درین حد مهم باشن مینویسم ولی فعلا میخوام درباره امروز حرف بزنم. روز پرکاری بود برام ولی هرجور که بود سعی کردم روحیمو حفظ کنم و واسه ساعت6 غروب عصبی و بی حوصله نباشم. حالا چرا ساعت6 غروب؟! اگه...
-
آقای دکتر :)))
یکشنبه 24 مرداد 1400 01:29
درست یادم نمیاد این چند روز دقیقا چه اتفاقاتی افتاد.. پنجشنبه اقای استارتاپ گفت مدال اور المپیاد کارافرینی اومده گرگان و قراره باهاش برنامه هارو بریزیم برای سال بعد. (قبلا گفته بودم ازش خوشم میاد) بعدم گفت غروب داریم باهاش میریم بیرون میایم دنبالت باهم بریم. گفتم اوکی و کلی چیتان پیتان کردم که پاشیم بریم. اقای...
-
چند روز کذایی
یکشنبه 17 مرداد 1400 13:47
پنجشنبه با دختر خاله و بسکتبالیسته و دوستش رفتیم بیرون و من به این نتیجه رسیدم اصلا و ابدا دلم نیست و حتی بهم خوشم نمیگذره اینجوری. وقتی ازشون جدا شدیم به دخترخاله گفتم من دلم نیست و دیگه باهاشون بیرون نمیام. دخترخاله که خیلی خوشش اومده بود و مشخص بپد دوست نداره تموم بشه بهم اصرار کرد یه بار تنهایی باهاش بیرون برم و...
-
میدونم که اشتباهه
چهارشنبه 13 مرداد 1400 01:55
دوشنبه شب بچه ها (قدبلنده، تپلی، فلفلی) داشتن توی گروه برنامه ریزی میکردن که اوضاع کرونا که بهتر شد و دوز دوم واکسنو زدیم با دوسپسراشون بریم رشت. خب تکلیف من که مشخص بود.عمراااااااااااا میرفتم. چرا؟! چون حوصله نداشتم هردقیقه تو دهن هم بودنشونو نگاه کنم و یکه و تنها بیوفتم یه گوشه و ادای ادمای خوشحالو در بیارم! بعدم...
-
آنچه گذشت
دوشنبه 11 مرداد 1400 04:04
قد موهای سرم دیروز و امروز اتفاق افتاد و حوصلم نمیکشه تعریف کنم اما مهمتریناشو بگم. دکمه ی سیک آقای ع رو زدم. بدین صورت که پریشب در یک حرکت انقلابی به اینجانب گفتم دوست پسر میخوام، چارتا اپشن برام رو کن. اوشونم گفت فلانی خوبه. گفتم نه اون زیاد به دلم نمیشینه، بعدی؟ که آقا فرمودن از خداتم باشه! (من چقدر ازین لفظ از...
-
روزای خاکستری روشن(برای اینکه امیدوار باشیم بگم خیلی روشن)
جمعه 8 مرداد 1400 03:13
سه شنبه قد بلنده گفت بیا خونه منو دوست پسرم همو ببینیم. اومده بود گرگان واکسن بزنه. حالا جالبه خودم قدبلنده رو با دوست پسرش اشنا کردم ولی هیچ شناختی رو دوست پسرش نداشتم. درواقع دوسال پیش قدبلنده به من گفت از هم خونه ی دندون (دندون لقب یکی از دوستای پسر گذشتمه که الان دیگه دوست نیستیم، بش میگیم دندون چون دندون میخونه)...
-
با چشای جدیدم سلام
شنبه 2 مرداد 1400 16:06
ساعت چار صبح امروز وارد روزای گل و بلبل شدم. رفتم دستشویی و دیدم بلهههههه... کل لباسام به گند کشیده شده. شلوارم سفید و نو بود و چشمام درد میکرد و خوابم میومد و میدونستم اگه همون موقع نشورمش لکش میمونه. لباسامو عوض کردم و لباس کثیفارو انداختم توی تشت اب و قطره چشممو ریختم. برق دستشویی رو روشن کردم و برف حموم رو خاموش و...
-
راپاپامپام
پنجشنبه 24 تیر 1400 15:21
دوشنبه رفتیم و واکسنمونُ زدیم. خوشبختانه من عوارض خاصی نداشتم اما کلی خودمو برای مامان لوس کردم و ادای ادمای مریض در اوردم. سه شنبه شب خیلی یهویی دیدم متخصص چشم مورد نظرم برای عملای لیزیک آف گذاشته. (قرار بود ۱۴مرداد یه جای دیگه لیزیک کنم ولی خب دکترشو زیاد نمیشناختم ولی تعریف این یکی متخصصه رو زیاد شنیده بودم) به...
-
بچه پررو
دوشنبه 21 تیر 1400 00:50
صبح رفتم بیمارستان. ی سری کار داشتیم که انجام دادیم. متوجه شدم اقای استارتاپ و یکی از بچه ها سرسنگینن. ی جا من و خانوم مورد سر سنگین واقع شده باهم تنها بودیم و ازش پرسیدم چیزی شده؟ که شروع کرد و یکم غر زد و حس کردم حق با اونه. بعد با اقای استارتاپ تنها شدم و با هم صحبت کردیم که بحث به همین قضیه کشید. گفتم اتفاقا فلانی...
-
ساده باشیم یا راه راه؟
جمعه 18 تیر 1400 23:15
صبح از خواب پا شدم و دیدم یکی از دوستام هزارتا وویس فرستاده برام.(جهت حفظ راز لقبشم نمیگم). وویسارو باز کردم و با هرکودوم یه دور سکته زدم. گفت یک ماهه که روزای گل و بلبلش عقب افتاده و میترسه از دوست پسرش نی نی دار شده باشه! گفتم لعنتی مگه تا این حد شما باهم بودین؟! من فکر میکردم فقط دخترای توئیتر انقدر دل و جرعت دارن....
-
کمی پریشان
پنجشنبه 17 تیر 1400 02:05
دیروز صبح زود رفتم پیش دکتر هـ با اعتماد به نفس نشستم جلوش و ترس و خجالتُ گذاشتم کنار و گفتم تا الان چندتا کلینیک رفتم که فقط یاد بگیرم و از بقیه همکلاسیام جلو بیوفتم ولی همشون گفتن چون دانشجویی نمیشه. گفتم شاید شاگرد الف کلاستون نبودم ولی هیچ ربطی به این نداره که اگه بخوام چیزیو یاد بگیرم و بدستش بیارم چقدر براش تراش...
-
تجاوز؟
دوشنبه 14 تیر 1400 23:15
پسرا برگشتن شهراشون و از همون پریروز دارن غر میزنن که حوصلشون سر میره و دلشون برای گرگان تنگ شده و فردا برمیگردن :/ دقیقا انگار راه قرض دارن هی میرن میان. امروز قرار بود بریم دانشگاه تا ازمون تقدیر و تشکر بشه بابت کارگاهایی که برگزار کردیم و بهمون کادو دادن. بعدم ی وبینار دیگه برگزار کردیم و موقع برگشت دیدیم همه...
-
همه چی خوبه
یکشنبه 13 تیر 1400 00:25
جمعه صبح خانوم دکتر پیام داد که فرداش ینی شنبه برم پیشش و میخواد ببینتم. و قرار شد شنبه ساعت یک ببینمش. زنگ زدم به اقای ع و گفتم میخام ساندویچ درست کنم ببرم امامزاده پخش کنم. حس کردم شاید اینجوری یکم سبک بشم و حس خوب میگیرم. گفت بیا خونه من با هم درست کنیم و قرار شد صبحش برم پیشش تا باهم درست کنیم و بریم پخش کنیم....
-
آدمی مینویسد چون رنج میکشد
پنجشنبه 10 تیر 1400 03:22
چهرشنبه غروب قرار بود با تپلی بریم نوبت لیزر بگیریم که دم رفتن گفت دوسپسرشم میاد. قیافه من وقتی قرار بود درباره ضخامت پشمام و نواحی حساس بدنم از دکتر بپرسم و دوست پسرشم قرار بود باهامون باشه واقعا ازینکه منو تو عمل انجام شده قرار داده بود معذب بودم ولی چیزی نگفتم و سعی کردم اوقات تلخی نکنم. دوست پسرشم معذب بود مشخصا....
-
ی روز عادی
سهشنبه 8 تیر 1400 01:43
دیشب اقای استارتاپ زنگ زد گفت فردا میای مرکز؟ میخواهیم مصاحبه هارو انجام بدیم. یکم غرغر کردم و در اخر گفتم باشه. موقع خداحافظی گفت تا حالا کسی صبحونه دعوتت کرده؟! گفتم نه. گفت خب هفته بعد دعوتی، اونم یه جای خفن. گفتم از طرف کی و به چه مناسبت؟ جواب نداد و بحثُ عوض کرد. اصرار نکردم و گذاشتم به وقتش بگه قضیه چیه. صبح...
-
reminder
شنبه 5 تیر 1400 00:58
اقای پی پی پیام داده. عجیبه که هنوزم ازش میترسم درحالیکه هیچ اتویی ازم نداره و هیچ غلطی نمیتونه بکنه. با این حال خربار تو خیابون یکی شبیهشُ میبینم با ترس و لرز ازون مکان دور میشم و دعا میکنم انتقالی گرفته باشه و ازینجا رفته باشه. تقریبا نمیتونم تشخیص بدم چه بدی درحقش کردم جز اینکه مودبانه بهش گفتم ادم مناسبش نیستم!...
-
نقشه اقای ع
چهارشنبه 2 تیر 1400 21:10
در بی پول ترین و اخر ماه ترین حالت ممکن بودم که دیشب اقای استارتاپ گفت شماره کارتتو بده و منم به سرعت نور ساعت 5صبح شماره کارتمو براش فرستادم. البته تا الان واریزی صورت نگرفته ولی من همچنان دارم برای حقوقم برنامه ریزی میکنم. دیشب اقای ع گفت فردا بیا ی سری به من بزن امتحانام شروع میشه دیگه بعدش نمیتونیم همو ببینیم....
-
تولدم
سهشنبه 1 تیر 1400 04:20
ا ومدم بنویسم اینجا حالِ خوبمو تا اتفاقی نیوفتاده ثبت شه و بدونم یه سری روزام خیلی خوش گذشت. دیشب اقای استارتاپ گفت مادی فردا بیا بیمارستان حلسه داریم با دکتر ایکس و ایگرگ و خانوم دکتر. گفتم من سمینار دارم نمیتونم بیام. گفت بیا خانوم دکتر گفته برات یه اتاق خالی جور میکنه که سمینارتو ارائه بدی. گفتم باشه و امروز رفتم...
-
خبر خاصی نیست
شنبه 29 خرداد 1400 02:59
داشتیم با اقای ع در مورد موضوعی حرف میزدیم که یهو نفهمیدم چیشد موضوع به من کشیده شد و اقای ع خیلی بی ربط گونه و با لحن مسخره کننده ای بهم گفت خب تا حالا از خودت پرسیدی پسرایی مثل اون (اشاره به همون که هممون میدونیم و نمیخام براش لقب بزارم) باید بیان با تو؟! مثلا تو خودت چی میبینی که فکر میکنی لیاقتشو داری و میتونی...
-
the shabest
پنجشنبه 27 خرداد 1400 02:22
حس خوبی نیست بهرحال کاش زودتر صبح شه
-
صبورم همیشه
یکشنبه 23 خرداد 1400 16:45
نتونستم و نشد. ظهری زنگ زدم بهش و گفتم این فکرا داره دیوونم میکنه گفتم من ازون دخترا نیستم که بتونم و بخوام یه کسیو به هر قیمتی مال خودم بکنم (دقیقا نمیدونم این یه اپشنه یا ایراد، که بتونی با چنگ و دندون برای یه ادم بجنگی و نگهش داری.. ولی هرچی بود من نمیتونستم) گفتم من هیچی اعتماد به نفس ندارم ولی هیچوقت نتونستم به...
-
قورباغتو قورت بده
یکشنبه 23 خرداد 1400 01:07
یه مدل کات کردنم وجود داره که شما میخوای با طرف کات کنی و بنا به هر دلیلی دلت نمیاد یا نمیتونی و یه کاری میکنی خود طرف کات کنه و دمشو بزاره رو کولشو پاشه بره " اقای ع گفت " شنبه صبح ساعت ۸ زنگ زدم به اقای ع و گفتم میخوام یه بسته کامل سیگار بکشم و کمکم کنه یه چیز سبک انتخاب کنم. شوکه شده بود چون معمولا منم که...
-
پایان و ازین چیزا
پنجشنبه 20 خرداد 1400 03:06
باید خودمو ازین رابطه سمی بکشم بیرون و همه چیو فراموش کنم یا صبور باشم و پیش قضاوتی نکنم؟! من ترجیح میدم خودمو بکشم بیرون. دیگه حسم خوب نیست. اگه رابطه تو مسیر درستش بود من حتی به این فکر هم نمیوفتادم که همه چیز درسته یا نه! تو رابطه ادم راحت طلبی نیستم اما اوضاع فرق میکنه و انگار رابطه ای وجود نداره که بخوام براش...
-
سست عنصر؟
سهشنبه 18 خرداد 1400 23:57
باز پیام داد! مگه من مسخره عمشم؟!!!!! صبح میگی حرف نزنیم شب پیام میدی نمیتونم بت فکر نکنم؟! مگه من اسباب بازیشم؟!!!!! پسر۲۵ساله نمیتونه تصمیم بگیره؟! پیامشو سین نزدم. نمیخوامم سین بزنم. چی بگم اصلا؟! این رفتن و اومدنا منو سرد میکنه. باعث میشه دیگه نترسم از نبودنش. باعث میشه برام عادی بشه.
-
حفره
سهشنبه 18 خرداد 1400 20:00
سه شنبه صبح پیام داد که باید حرف بزنیم. حرف زدیم... گفت که حالش خوب نیست و از فشار خونواده اذیت میشه. میخواستم بهش بگم که میدونم منظورش از "فشار" چیه و لازم نیست انقدر مبهم حرف بزنه ولی فکر کردم با توجه به اینکه همیشه از صحبت کردن دربارش طفره میره اگه خودمو به ندونستن بزنم مناسبتره و بزارم به وقتش خودش برام...
-
دوماه
سهشنبه 18 خرداد 1400 02:07
فرداش پیام داد. میدونستم پیام میده. گفت هرچی گفته برای خودم بوده و نمیخواسته منو علاف خودش کنه، گفت هرموقع که نگاهش میکنم و بغض میکنم عذاب وجدان میگیره و فکر میکنه ادامه رابطه ظلم به منه، گفت میخواسته همه چیو تموم کنه اما نمیتونه. گفتم خب حالا چی میشه؟ گفت دوماه بهش وقت بدم و قول میده بعد دوماه همه چیو درست کنه. نباید...
-
تموم شد
شنبه 15 خرداد 1400 23:57
باورم نمیشه بلخره این اتفاق افتاد یکی از ما باید تمومش میکرد میدونستم تموم میشه اما همچنان میخواستم با چنگ و دندون تا اخرین لحظه براش تلاش کنم و مثل یک احمق یک ماه تموم خودمو علاف و مضحکه کردم. هی میگفتم به خودم گریه نکن انرژی منفی نده خدا بزرگه اون بخواد میشه، اما نشد. جزوه هام روبرومه و دارم با هق هق میخونمشون. حس...
-
زندگی بد
سهشنبه 11 خرداد 1400 23:16
همش بهم میگه اروم باش انقدر ب اخرش فکر نکن، تا الان همه چی ساده و خوب باشه بزار جلو بره ببینیم چی میشه. من نمیتونم. من صبور نیستم من تحمل ندارم. همین الانشم داره سلولام منفجر میشه چندماه دیگه که من مُردم. روزی هزاربار سایت ها رو چک میکنم دفترچه انتخاب رشته رو نگاه میکنم و گزینه ها یکی از یکی بدتر. بهش گفتم تقصیر توعه....
-
باید اروم باشم
دوشنبه 10 خرداد 1400 23:07
اخر سر از شدت فکر کردن بهش کسخل میشم. نمیخام بگم چیشده و چی نشده، فقط میدونم اینقدر بی جنبه و سست عنصر بودم و نمیدونستم. امیدوارم ی چن روز دیگه بگزره و ازین فاز هیجان بیام بیرون کلی حرف دارم.